ماجرای یک تصادف عمدی /به نقل از مصطفی عباسی
حکایت از این قرار بود که درجادۀ خاکیِ مسیرِ یکی از امامزاده های اطراف شهر، وقوع یک فقره تصادف منجر به فوت، مابین کودکی حدوداً ۵ ساله با یک دستگاه خودرو پیکان گزارش شد، کودک در حین انتقال به بیمارستان فوت کرده بود. افسرِ کاردان فنی راهنمایی و رانندگی پس از حضور در محل علت حادثه را عدم توجه به جلو از سوی راننده اعلام و وی را مقصر معرفی کرده بودند.
پدر کودک که در حین تصادف همراه فرزندش بود، مدعی بود که با رانندۀ خودرو از قدیم اختلاف و درگیری داشته و راننده به عمد پسرش را زیر گرفته است، با این توضیح که در روز حادثه با پای پیاده با پسرش در حال رفتن از کنار جاده به امامزاده بوده که یک لحظه راننده پیکان به سمت آنها رفته و پسرش را زیر گرفته است.
اما راننده در مقابل، در اظهارات خود مدعی بود؛ با توجه به خصومت قبلی میان وی و پدرِ کودک، ایشان فرزند خود را به عمد و برای متهم کردنِ وی، جلوی خودرو پرت کرده است و در روز حادثه او با سرعت مطمئنه و با توجه کافی به جلو در حال رانندگی در مسیرِ برگشت از امامزاده بوده است که یک لحظه متوجه پرت شدن کودکی به جلویِ ماشینش می شود، او نیز با توجه به فاصلۀ کم ناگزیر به برخورد می گردد لذا نه بی احتیاطی در رانندگی را می پذیرد و نه عمد در برخورد را.
در ادامه و ضمن انجام تحقیقات از مطلعین، آشنایان، همسایگان و اهالیِ محلِ سکونت طرفین وجود درگیری و سابقه خصومت ریشه دار بین پدر کودک و راننده محرز و مسلم شد. در تحقیقاتِ مرجع انتظامی از محل تصادف نیز شاهد یا شهود بی طرفی که حادثه را دیده باشند مورد شناسایی مرجع انتظامی قرار نگرفت.
ما بودیم و نظریه کارشناسی تصادفات و ادعاهای متناقض طرفین که هر کدام دیگری را متهم به قتل عمد می کردند.
مدتی پرونده به همین منوال در جریان بود، کم کم داشتم به این نتیجه می رسیدم که ادعاهای طرفین را _ که مهمترین دلیل ابرازی هر دو طرف برای آن ادعاها خصومت و درگیری قبلی بوده _ کنار گذاشته و بر مبنای نظر کارشناس و کاردان فنی تصادفات، در خصوص راننده به اتهام بی احتیاطی در امر رانندگی منجر به قتل غیرعمدی قرار مجرمیت و در خصوص اتهام طرفین دائر بر قتل عمدی به جهت عدم وجود دلیل کافی بر تحقق قتل عمد و توجه اتهام به ایشان قرار منع تعقیب صادر کنم. تا اینکه صبح یک روز اداری، سه نفر کارمندِ یکی از ادارات دولتی به شعبه آمدند و گفتند که چند وقت پیش به اتفاق یکدیگر برای تفریح به صحرا رفته بودند و شاهد یک فقره تصادف بوده و مشاهده کرده اند؛ مردی که کودکی کم سن و سال را به همراه داشته است، در یک لحظه کودک را جلوی یکی از خودروهایی که در حال تردد در مسیر امامزاده بوده اند پرت می کند، از آن زمان تاکنون قصد داشته اند یک روز با یکدیگر به دادسرا بیایند و مشاهدات خود را به مقام قضایی بگویند تا این که آن روز موفق به این کار شده اند.
پس از اخذ اظهاراتِ دقیق آنها به صورت جداگانه و کسب اطمینان از صحت اظهاراتشان، دستور دستگیری و جلبِ پدرِ کودک را دادم، پس از دستگیری وی و انجام مواجهه حضوری مابین او و شهود، بالاخره پدرِ کودک به جنایت اقرار کرد و معترف شد که به عمد پسرش را جلوی خودرو پرت کرده است و روز حادثه بعد از اینکه متوجه شده بود که راننده در مسیر امامزاده قصد تردد دارد دستِ پسرش را گرفته و در کنار جادۀ خاکی امامزاده منتظر ایستاده و وقتی متوجه عبور خودرو راننده می شود به محض نزدیک شدن سریعاً فرزندش را جلوی ماشین پرت می کند.
با تکمیل تحقیقات، پرونده با صدور قرار مجرمیت و کیفرخواست در خصوص پدرِ کودکِ متوفی به اتهام مباشرت در قتل عمد به دادگاه ارسال شد و درباره اتهام قتل عمد و غیرعمد راننده قرار منع تعقیب صادر گردید.
ک جنایت و دیگر هیچ ... /
اواسط یکی از شبهای دی ماه سال ۸۸ خبر قتل جوانی حدوداً ۳۰ ساله در انتهای یکی از شهرک های شهر را به من دادند. آن لحظه در شهر حضور نداشتم به همین خاطر یکی از همکاران بازپرس در غیاب این حقیر در صحنه قتل حاضر شده بودند. فردای آن شب در وقت اداری فیلم تهیه شده از صحنه قتل توسط عوامل بررسی صحنه جرم آگاهی را با دقت نگاه کردم.
در صحنه قتل جسد جوانی در انتهای خیابان اصلی یکی از شهرک های پرجمعیت داخل شهر به صورت طاق باز و درازکش بر روی زمین قرار داشت بطوریکه خون، تمام جسد و اطراف آن را فرار گرفته بود و جراحتی عمیق در ناحیه بازوی راست مقتول دیده می شد. همچنین آثار خونریزی و رد خون از کنار جسد تا مقابل درب سه منزل مسکونی از منازل نزدیک جسد و کنار خیابان قابل رویت بود، آثار خون بر روی دربهای آن سه منزل کاملاً مشاهده می شد.
در ادامه تحقیقات و در جریان تحقیق از شهود و مطلعین جنایت، یکی از افراد ساکن در محل _ که اتفاقاً مالک و ساکن یکی از منازلی بود که آثار خون تا مقابل درب و نیز بر روی درب منزلش امتداد داشت _ اظهار داشت که: " ساعتی از تاریک شدن هوا گذشته بود که یک لحظه صدای کوبیدن درب حیاط منزل و داد و بیداد و کمک خواستن مردی از داخل خیابان به گوش رسید به داخل خیابان رفتم دیدم جوانی(مقتول) که ظاهراً مجروح شده بود و خونریزی زیادی داشت سراسیمه و هراسان به درب منزل همسایه ها می رفت و درب آنها را می کوبید و تقاضای کمک می کرد، افراد زیادی در محل و همسایه ها جمع شده بودند اما کسی جرأت نزدیک شدن به وی را نداشت و همه فقط نگاه می کردند، من به اورژانس و ۱۱۰ زنگ زدم. تا زمان حضور پلیس و اورژانس حدود ۲۵ دقیقه طول کشید در این فاصله افراد زیادی از اهالی محل با فاصله اطراف جوان حلقه زده بودند و کسی جرأت نزدیک شدن به مصدوم را نداشت تا اینکه جوان در اثر خونریزی زیاد نقش زمین شد، با حضور مامورین اورژانس و پس از معاینه، گفتند که مصدوم فوت کرده و حدود ۵ دقیقه بیشتر از زمان فوت وی سپری نشده است. "
در تحقیقات مشخص گردید که متوفی کارمند یکی از ادارات و دارای یک خودرو پراید بوده است که در اوقات غیراداری برای کسب درآمد و پرداخت بدهی های خود، در سطح شهر اقدام به مسافرکشی می کرد و در جریان حادثه و جنایت، خودروی وی به سرقت رفته است.
پس از ماهها پیگیری های جدی و تحقیقات گسترده توسط مرجع انتظامی، به لطف خدا قاتل شناسایی و دستگیر شد. قاتل در اظهارات خود بیان داشت که: " به همراه دوستم در کار زورگیری هستیم، در روز جنایت به قصد زورگیری به عنوان مسافر سوار خودرو پراید مقتول شدیم، هوا کاملاً تاریک بود تا اینکه به محل جنایت رسیدیم، یک لحظه با چاقو مقتول را تهدید کردم که خودرو را متوقف کند پس از توقف خودرو از مقتول خواستیم از خودرو پیاده شود اما او مقاومت کرد من هم با چاقو یک ضربه به بازوی او وارد کردم و او را به زور از خودرو بیرون انداختیم و خودرو را با خود بردیم، قصد کشتن او را نداشتم و ضربه هم طوری نبود که باعث مرگش شود."
در ادامه تحقیقات و ضمن انجام استعلامات لازم، معلوم شد اگر مردمی که متوفی از آنها استمداد خواسته بود و یا آنهایی که صرفاً نظاره گر دست و پا زدن متوفی در خون بودند سریعاً متوفی را به نزدیکترین مرکز درمانی _ که در فاصله ۸۰۰ متری از محل حادثه قرار داشت _ می رساندند و یا لااقل با بستن پارچه بر روی جراحت و بازوی متوفی _ تا حضور اورژانس _ مانع خونریزی می شدند، آن جوان زنده می ماند و دو فرزند خردسالش بی پدری را تجربه نمی کردند.
دختر ۶ ساله متوفی با شنیدن خبر مرگ پدرش به یکباره زبان بست و اکنون که شرح این حادثه را می نویسم نمی دانم که بعدها قدرت تکلم خود را بازیافت یا خیر.
اندرحکایت یک نزاع خونین ناموسی؟!
سالِ قبل در یکی از روستاهای نزدیک شهر، نزاع سنگین و خونینِ مسلحانه ای بین دو طایفۀ بزرگِ ساکن در روستا اتفاق افتاد که در نتیجه آن یک نفر به قتل رسید و تعداد قابل توجهی نیز مجروح و مصدوم شدند. در جریانِ تحقیقات و برای پی بردن به علت و منشاء واقعی وقوع نزاع به مرجع انتظامی دستور دادیم تا تحقیقات گسترده و جامعی را در خصوص علت و منشاء درگیری و وقوع این نزاع به عمل آورند.
نتایج تحقیقات مرجع انتظامی پس از وصول گزارشاتِ مفصل و مبسوط دربارۀ منشاء وقوعِ نزاع و درگیری، از این قرار بود که؛ اختلافِ دو طایفه از آنجا آغاز شد که چند روز قبل از نزاع، خروسِ متعلق به یکی از اهالی روستا – یکی از خانواده های درگیر – وارد حیاط منزل همسایه – یکی از خانواده های طرف دیگر نزاع – می شود و در حالیکه اکثر اعضاء و ساکنین منزل در آن لحظه در حیاط نشسته بودند، در مقابل چشمانِ آنها خروس همسایه بر رویِ مرغ متعلق به آنها می پرد. این حرکت و اقدام خروس آن هم در انظارِ ساکنین، به شدت ایشان را ناراحت می کند به همین خاطر یکی از اهالی منزل – پسرِ خانواده – سریعاً خروس را گرفته و بلافاصله سرِ آن را کنده و به بیرون منزل پرت می کند.
به دنبال این اقدام – کندنِ سرِ خروس – اختلافِ دو خانوادۀ همسایه و به تبع آن اختلاف دو طایفه آغاز می شود تا اینکه در روز نزاع به دنبالِ مشاجرۀ لفظی بین چند نفر از طرفین در اطراف روستا درگیری فیزیکی و مسلحانه آغاز و منجر به قتل و ضرب و جرح های گسترده و شدید می شود.
ماجرای قتل یک مادر توسط تنها فرزندش
صحنه جنایت:
بعدازظهر یک روز تابستانی سال ۸۸، در مسیر اداره به منزل از یکی از کلانتری های شهر به تلفن همراهم زنگ زدند و خبر مرگ زنی حدوداً ۶۵ ساله در منزل مسکونی خود در یکی از محلات شهر را دادند. به محل رفتیم مامورین انتظامی در محل مستقر بودند، به منزلی که گفته می شد محل حادثه است وارد شدیم، در هال منزل با جسد زنی مواجه شدیم که به حالت درازکش در کف زمین افتاده بود و در قسمت ران وی جراحاتی وجود داشت و در ناحیه صورت و گردن وی نیز آثار کبودی های متعدد دیده می شد. در کنار جسد دو عدد کارد میوه خوری که تیغه یکی از آنها از دسته اش جدا شده بود، روی زمین بود. مامورین قبل از آمدن ما به صحنه، تنها فرزند پسر متوفی را دستگیر کرده بودند. از مسئولین کلانتری حاضر در محل در خصوص نحوه اطلاع از موضوع سوال کردم، گفتند؛ در این منزل متوفی و همسرش و تنها فرزندشان زندگی می کنند ساعتی قبل همسر متوفی از محل کار به منزل مراجعه کرده اما متوجه می شود درب منزل از پشت قفل شده است و هرچه درب می زند کسی درب را باز نمی کند، به همین دلیل نگران شده و به کلانتری می آید ما هم به محل مراجعه کرده و قفل در را شکسته و وارد منزل شدیم و دیدیم که پسر خانواده در منزل بوده و تمام درب ها را قفل کرده و جسد بی جان مادرش نیز در هال قرار دارد.
من هم بعد از بررسی صحنه دستور انتقال جسد را به پزشکی قانونی دادم.
اظهارات همسر متوفی:
همسر ۷۰ ساله متوفی در جریات تحقیق و بازجویی از وی، می گفت که؛ سالهاست ملازم یکی از علمای شهر است و پس از ازدواج با همسرش(متوفی) سالهای زیادی (قریب ۲۵ سال) صاحب فرزند نمی شدند و برای فرزنددار شدن نذر و نیازها و تضرعات زیادی به درگاه خدا انجام داده اند تا اینکه بعد از سالها خدا فرزندی پسر به آنها عطا کرد. ایشان و همسرش علاقه زیادی به این فرزند داشته و تمام امکانات را برای وی فراهم کردند تا اینکه پسرشان به سن فعلی (۲۵ سالگی) رسیده و امروز بدون اینکه درگیری خاصی وجود داشته باشد این حادثه پیش آمده و نمی داند چرا این اتفاق افتاده است.
اظهارات پسر متوفی(متهم):
پسر ۲۵ ساله متوفی در بازجویی ها می گفت که؛ مدتی است شیشه مصرف می کند و در اثر مصرف شیشه دچار توهم می شود، در روز حادثه نیز شیشه مصرف کرده بود و تنها با مادرش در منزل بوده یک لحظه احساس کرده که پدر و مادرش، پدر و مادر واقعی او نیستند و آنها او را دزدیده اند یک لحظه تصمیم به کشتن مادرش می گیرد به همین جهت سریعاً بلند شده و تمام درهای منزل را می بندد و کاردی از آشپزخانه برداشته و به طرف مادرش حمله می کند و مادرش از هجوم وی خیلی ترسیده بوده و راه فراری نداشته، ابتدا با مشت و دست به سر و صورت مادرش زده بعد هم با چاقو چند ضربه به پای وی وارد می کند تا اینکه مادرش بی جان به زمین می افتد، بعد در منزل مانده تا زمانی که مامورین به زور وارد منزل شده اند و او را دستگیر می کنند.
نتایج تحقیقات:
در ادامه با تکمیل تحقیقات و با توجه به نظرات پزشکی قانونی مشخص شد که متوفی در اثر ترس و وحشت ناشی از حمله پسرش، دچار ایست قلبی شده و ضربات وارده کشنده و علت مستقیم مرگ نبوده است.
نتیجه گیری اخلاقی:
پدر و مادری که حدود بیست و پنج سال صاحب فرزند نمی شدند، آن زمان ندانستند و نفهمیدند که در ندادن خدای حکیم، حکمتی است و زمانی دریافتند که پس از حدود ۲۵ سال دیگر که برای بزرگ کردن فرزندشان - فرزندی که پس از ۲۵ سال با تضرع و تمنای بسیار از خدا گرفته بودند - تلاش کردند، در چنین روزی فرزند، قاتل مادرش شد و اینگونه حکمت خدا در ندادن فرزند به ایشان مشخص گردید.
ماجرای قتل یک مادر توسط تنها فرزندش/
صحنه جنایت:
بعدازظهر یک روز تابستانی سال ۸۸، در مسیر اداره به منزل از یکی از کلانتری های شهر به تلفن همراهم زنگ زدند و خبر مرگ زنی حدوداً ۶۵ ساله در منزل مسکونی خود در یکی از محلات شهر را دادند. به محل رفتیم مامورین انتظامی در محل مستقر بودند، به منزلی که گفته می شد محل حادثه است وارد شدیم، در هال منزل با جسد زنی مواجه شدیم که به حالت درازکش در کف زمین افتاده بود و در قسمت ران وی جراحاتی وجود داشت و در ناحیه صورت و گردن وی نیز آثار کبودی های متعدد دیده می شد. در کنار جسد دو عدد کارد میوه خوری که تیغه یکی از آنها از دسته اش جدا شده بود، روی زمین بود. مامورین قبل از آمدن ما به صحنه، تنها فرزند پسر متوفی را دستگیر کرده بودند. از مسئولین کلانتری حاضر در محل در خصوص نحوه اطلاع از موضوع سوال کردم، گفتند؛ در این منزل متوفی و همسرش و تنها فرزندشان زندگی می کنند ساعتی قبل همسر متوفی از محل کار به منزل مراجعه کرده اما متوجه می شود درب منزل از پشت قفل شده است و هرچه درب می زند کسی درب را باز نمی کند، به همین دلیل نگران شده و به کلانتری می آید ما هم به محل مراجعه کرده و قفل در را شکسته و وارد منزل شدیم و دیدیم که پسر خانواده در منزل بوده و تمام درب ها را قفل کرده و جسد بی جان مادرش نیز در هال قرار دارد.
من هم بعد از بررسی صحنه دستور انتقال جسد را به پزشکی قانونی دادم.
اظهارات همسر متوفی:
همسر ۷۰ ساله متوفی در جریات تحقیق و بازجویی از وی، می گفت که؛ سالهاست ملازم یکی از علمای شهر است و پس از ازدواج با همسرش(متوفی) سالهای زیادی (قریب ۲۵ سال) صاحب فرزند نمی شدند و برای فرزنددار شدن نذر و نیازها و تضرعات زیادی به درگاه خدا انجام داده اند تا اینکه بعد از سالها خدا فرزندی پسر به آنها عطا کرد. ایشان و همسرش علاقه زیادی به این فرزند داشته و تمام امکانات را برای وی فراهم کردند تا اینکه پسرشان به سن فعلی (۲۵ سالگی) رسیده و امروز بدون اینکه درگیری خاصی وجود داشته باشد این حادثه پیش آمده و نمی داند چرا این اتفاق افتاده است.
اظهارات پسر متوفی(متهم):
پسر ۲۵ ساله متوفی در بازجویی ها می گفت که؛ مدتی است شیشه مصرف می کند و در اثر مصرف شیشه دچار توهم می شود، در روز حادثه نیز شیشه مصرف کرده بود و تنها با مادرش در منزل بوده یک لحظه احساس کرده که پدر و مادرش، پدر و مادر واقعی او نیستند و آنها او را دزدیده اند یک لحظه تصمیم به کشتن مادرش می گیرد به همین جهت سریعاً بلند شده و تمام درهای منزل را می بندد و کاردی از آشپزخانه برداشته و به طرف مادرش حمله می کند و مادرش از هجوم وی خیلی ترسیده بوده و راه فراری نداشته، ابتدا با مشت و دست به سر و صورت مادرش زده بعد هم با چاقو چند ضربه به پای وی وارد می کند تا اینکه مادرش بی جان به زمین می افتد، بعد در منزل مانده تا زمانی که مامورین به زور وارد منزل شده اند و او را دستگیر می کنند.
نتایج تحقیقات:
در ادامه با تکمیل تحقیقات و با توجه به نظرات پزشکی قانونی مشخص شد که متوفی در اثر ترس و وحشت ناشی از حمله پسرش، دچار ایست قلبی شده و ضربات وارده کشنده و علت مستقیم مرگ نبوده است.
نتیجه گیری اخلاقی:
پدر و مادری که حدود بیست و پنج سال صاحب فرزند نمی شدند، آن زمان ندانستند و نفهمیدند که در ندادن خدای حکیم، حکمتی است و زمانی دریافتند که پس از حدود ۲۵ سال دیگر که برای بزرگ کردن فرزندشان - فرزندی که پس از ۲۵ سال با تضرع و تمنای بسیار از خدا گرفته بودند - تلاش کردند، در چنین روزی فرزند، قاتل مادرش شد و اینگونه حکمت خدا در ندادن فرزند به ایشان مشخص گردید.
نظرات شما عزیزان:
: مرتبه